زیباترین مدلهای مقنعه
زیباترین مدلهای مقنعه
شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو ببینم؟
استاد: شب یک غذای شور بخور ، آب نخور و بخواب. شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.
شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب می دیدم! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب می نوشم ، کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه ای مشغول...!
استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛ تشنه امام زمان(عج) بشو تا خواب امام زمان(عج) ببینی...
میگن پُشت سر مسافر آب بریزی بر میگرده
اشک که از آب زلال تره چرا مسافر من
بر نمی گرده…؟
محمد بن حسن - | |
---|---|
نقش | امام دوازدهم شیعه |
نام | محمد بن حسن - |
کنیه | ابوالقاسم، احمد و ... [۱] |
زادروز | نیمه شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ هـ.ق. (۸۶۹ م.)[۲][۳]برابر با دوشنبه، ۸ مرداد ۲۴۸ شمسی (سال کبیسه) |
زادگاه | سامرا[۴] |
لقب(ها) | حجت، مهدی، قائم، بقیةالله، حجةالله، صاحبالزمان، المنتظَر، غائب، صاحبالأمر، ولی عصر، منصور، منتقم و ...[۵] |
پدر | حسن عسکری |
مادر | نرجس خاتون یا صیقل |
طول عمر |
پیش از امامت: ۲۵۵ یا ۲۵۶(قمری) –۲۶۰ه.ق. (به اعتقاد شیعه دوازده امامی) |
*****شعر امام زمان******
«شعر امام زمان»
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
«شعر امام زمان»
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن
گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن
گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه
گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان
گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن
گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم
گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن
گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان
گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن
گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم
خواهرم ،
اگه به این روز اعتقاد نداری ،
گِله ای نیست.
همینطوری بگرد !!
داداش من !
شلوار رنگی بپوش؛ عیب نداره؛
اما دیگه باهاش کفش رنگی نپوش؛ آخه قراره تو مرد باشی؛ نه اسمارتیز.........
مگر نمیبینی مهدی(عج) سرباز میطلبد؟ ظهور در وصيت نامه شهدا
برای هر انسانی پیش میآید که در دوران زندگی لحظاتی را تجربه کند که همراه با سختی باشد و بعضاً از دست کسی هم کاری برنیاید. در چنین شرایطی محبین اهل بیت(ع) دست به دامان آن بزرگواران میشوند و از آنها کمک میخواهند.دوران 8 ساله جنگ تحمیلی و مظلومیت ملت ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. رزمندگان ما در لحظات سخت جنگ در زیر آتش گلولههای دشمن بعثی از ائمه، با اخلاص استمداد میطلبیدند و آنان نیز از روی لطف و کرمشان دستگیری میکردند. حال در هفته دفاع مقدس نگاهی میکنیم به وصیت نامه های مهدوی شهدا، باشد که مورد قبول حضرت قرار گیرد.
|
وصیت نامه شهید عبدالله بیژنی:
منبع : رایحه ظهور
|
نمیدونم چیشد!چرا اینجور شد!ار بی لیاقتیم بود؟
از نادنی وجهل؟
ازبی کفایتی؟
از بلند نظری؟
یا؟؟؟؟؟/
آخه چیشد که اینجور مرا تنها گذاشت؟!
مرافراموش کرد؟!
منکه عاشقانه اورا دوست داشتم؟!
منکه تمام جان را حاضر برای فداکردنش بودم؟!
چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟